ملاشیه خیابان ۱۳ – خالد لویمی
هر وقت موسم انتخابات فرامیرسد ذکر خیری از او میشود؛ در میان صدها نفر مرشحی که بعضی دماغ دروغشان آدم را یاد پینوکیو میاندازد و برخی که فکرمی کنند با مرد عنکبوتی تناسخ روح دارند و آن جماعتی که جرعه مستانهای از اوهام صرف کردهاند و دگرانی که این فرصت را با مسابقه انتخاب ملکه زیبایی شهر و خوشتیپترین بیکاران، اشتباه گرفتهاند، این وسط آقای مرشح، متفاوت، وارد گود شده بود ایشان نیازی به نصب پوستر نمیدید چراکه بهاندازه کافی، حضورش محسوس و شهرتش واقعی بود و آن را دوپینگی به دست نیاورده بود اما چند مشکل اساسی داشت اول اینکه وجهه فرهنگیاش بر آرتیستبازیهای سیاسی میچربید و دیگر آنکه ساده و بی غل و غش مانده بود و این سادگی را آگاهانه اختیار کرده بود؛
برای آقای مرشح، ماه پشت ابرها از ترافیک زیر آب جذابتر بود؛ نگاهش به آسمان اما دغدغههایش واقعی بود؛ اینکه محله لشکرآباد بااینهمه پتانسیل فرهنگی، توریستی و ورزشی به کمی تا اندکی پشتیبان غیرتی نیازمنداست، اینکه منتخب المپیاد زیست، در “عین دو”، کارت شارژ موبایل میفروشد و احتمالاً همسن باشو غریبه کوچک با او مصاحبه خواهند کرد، اینکه نخبگان علمی دلشان به نمایندگانی حامی بندگان بدون حامی خوش است، اینکه زبالههای منطقه پراستعداد بروال به برکت صدقه آقای مسئول هر دو هفته یکبار جمع میشود و بهداشت و سلامتی اهالی این منطقه به مسئول دلسوز نیازمند است، اینکه اهالی آل صافی، منبع آب، آسیهآباد، حصیرآباد، مشعلی، علوی و سیاحی، کمتر دیده میشوند و خیابانها و فاضلابها به امان خدا رهاشدهاند، اینکه اهالی زویه، سید خلف و زرگان از فواصل غیرقابلتوجیه خدمات شهری نسبت به محلات همجوارشان میگویند، اینکه شهر را باید انسانی مدیریت کرد و ضعیفان مانند اغنیاء باید از استاندارد خدماتی واحدی برخوردار باشند و فرزندانشان، حداقل به کتابخانه، زمین ورزشی، بوستان و فرهنگسرا دسترسی داشته باشند، اینکه کارون، دلش گرفته است و بجای بزک، التماس زندگی دارد، اینکه شهر راکد است و بجای تغییر کاربریهای بنگاهی، به سرزندگی، سازندگی، عمران و تحرک و نشاط نیاز دارد، بنده خدا آقای مرشح، آدم سادهای بود و اینگونه فکرمی کرد.
آقای شریفی، انسان بسیار محترمی است. گاهی گمان میشود که آدمیزاد حتماً باید کرسی نشین باشد تا تأثیرگذاری درخوری داشته باشد؛ اما اگر بتوان بهاندازه یک حلقه وصل، عالیمقامان مسئول و کتوشلوار پوشان مرشح را با ژنده پوشان مسکین، لینک کرد، کارکرد یک روشنفکر خودآگاه بهخوبی ایفاء شده است.
آقای شریفی ترتیب گعدهای را در منزل یکی از اهالی ملاشیه فراهم میآورد و از آقای مرشح و دوستانش میخواهد که به آنجا بیایند؛ جلسه در خانهای برگزار شد که صاحبخانهاش از ساکنان ته چاه عمیق زیرخط فقر بود اما به لحاظ کرامت و عزتنفس، بالانشین بود.
هرچند آقای مرشح با اندکی تأخیر آمد اما بزرگان و اهالی محله بهموقع آمده بودند؛ جدهها هم آمده بودند آقای مرشح بیمقدمه از برنامههایش گفت؛ اینکه از جنس این محلات است و تلاش خواهد کرد نگاهها را به دیده نشدهها جلب کند و اینکه تلاش خواهد کرد فاضلاب این منطقه به فاضلاب زیرگذرهای در حال ساخت مرکز شهر وصل شود و اینکه تلاش خواهد کرد با آبادی متوازن شهری زمینه کارآفرینی برای فرزندان مناطقی مانند ملاشیه را فراهم میآورد.
آقای مرشح به همین شکل میگفت و ادامه میداد اما بهیکباره متوجه نگاههای ترحمآمیز حاضرین شد؛ اهالی به صداقتش ایمان داشتند اما برای او و خودشان دلشان میسوخت در این حین اگر یکی از بزرگان مجلس حرفهایش را قطع نمیکرد، آقای مرشح نمیدانست چگونه ادامه دهد:
” انشاء الله اتفوز و اهنا اهلک و نعتز بیک و رایح انصوت لک…بس اللی سبگوا و واعدوا
و ما صار شيء یا عمي ”
برای آقای مرشح خیلی جالب بود، اغلب جاهایی که رفته بود از او و دیگران ضمانتنامه میخواستند مردم از حرف و شعار خسته شده بودند ضمانتنامه اعتماد ورای مردم، بایستی قانعکننده باشد؛ اما او و مردمش ناگفته میدانستند که مهمترین ضمانتنامه، ضمیر آدمیزاد است؛ “الرجل، قوله و فعله و بخته”.
آقای مرشح، هنوز درگیر نگاهها و سخنان آن پیرمرد بود که خانم جوانی وارد مجلس شد و مردانه در صدر نشست. برای اهالی، آشنا بود و به او افتخار میکردند چراکه در مقابل آقایان مسئول و مرشحی که به اینگونه مناطق میآیند و گمان بر بیسوادی و ناآگاهی این مردمان فقیر میبرند، این خانم جوان، نمایندگی آگاهی مردمش را میکرد، به آمار و اطلاعات و مناسبات، آشنا بود و با صراحت و جسارت از آنها که به این مردمان تنها بهمثابه رأی، نگاه میکنند؛ میخواست که حواسشان را جمع کنند؛ هرچند آن روز، متوجه شده بود که دغدغههای آقای مرشح از جنس دغدغههایش است اما از فاصله نخبگان جامعهاش از مردم عادی گلایه داشت و اینکه شناختشان از مردمشان و مطالبات و مشکلاتشان اندک است:
“جبتو رای لو ما جبتو، تعالو بعد مرات صوب هیچی مناطق ”
آقای مرشح نمیخواست جواب خاصی به آن خانم جوان بدهد چراکه با او همعقیده بود اما به او قول داد که اگر رای بیاورد تلاش خواهد کرد او را در واحد حسابداری دغدغههای مردم به کار گیرد تا هرروز صبح وعدههای آقایان مرشح و دغدغههای مردم را به آنها گوشزد کند…
زمستان ۹۲

عفیه .موقع جیید او طییب
احسنت .