اگر در شهری وارد شدی که اکثر آن را افراد بی‌سواد تشکیل می‌دهند بدان که باسوادان به وظیفه خود عمل‌نکرده‌اند (ضرب‌المثل) و در جمله نغز دیگری اشاره می‌شود آینده یک استان یا کشور امتداد رؤیاهای شهروندان آن‌هاست؛ مرگ یک شهر یا استان زمانی اتفاق می‌افتد که کسی برای آینده شهر خود رؤیایی در سر نداشته باشد و…

برای کاری به نوسازی مدارس استان رفته بودم در فضای اتاق انتظار پاسخ به درخواست، هم‌صحبت یکی از پیمانکاران غیربومی که اهل تبریز بود و آسفالت مدارس را انجام می‌داد شدم، از وضع کار و مشکلات می‌گفت و اینکه عجله دارد و باید مابقی پول پیمان خویش را بگیرد و از تمیزی شهر خود گفت! منی که تاکنون به هیچ شهر آذری مسافرت نکرده و استان و اهواز را از پاریس در رؤیاهایم برتر می‌دیدم با اعتمادبه‌نفسی خاص گفتم، آیا آبادانی تبریز و پیشرفت آن قابل‌مقایسه با اهواز است؟ و پاسخی شنیدم که شاید تلنگری به‌غفلت و اوهامی بود که برای خودساخته بودم و زنگ بیداری بود که دیگر بی‌تفاوت از مدیریت شهر و استان نگذریم! او گفت: یک وجب از تبریز با تمام اهواز قابل قیاس نیست و نمی‌دانم چه چیزی باعث شده شما کماکان در این شهر بی‌برنامه و بدون توسعه ماندگار شوید! او به شهرم که در توسعه زبانزد بود به‌عنوان یک کارگاه بزرگ پول می‌نگریست و این نگاه چقدر برآیم خفت‌بار بود که بدون خداحافظی و بدون گرفتن پاسخ درخواستم از نوسازی آنجا را ترک کردم، پاهایم سست و سرم سنگین بود.

می‌دانستم شهر و استان خوب برای شهروندان آن بسان لباس است که در نگاه اول قضاوت می‌شود و می‌دانستم این لباس من به یمن بی‌خردان چقدر مندرس و نامرتب است اما نمی‌دانستم دیگر آن‌قدر با این وضع خو گرفته بودم که کنون عریان و مضحکه افرادی شده‌ام که زمانی تن‌پوش آنان را من تأمین می‌کردم!

سکانس دوم این تلنگر زمانی بود که وقتی یکی از دوستان که به اصفهان منتقل‌شده بود می‌گفت برای ثبت‌نام فرزندش به یکی از مدارس آن دیار رفته و به مدیر مدرسه گفته که نمرات فرزندش در تمامی دروس ۲۰ شده با پاسخ دور از نزاکت و شاید با واقعیت مدیر مواجه شده که گفته بود: اینجا ۲۰ خوزستان را قبول نداریم!

غرض از این گفتار که هرکدام از ما شاید ده‌ها مصداق مشابه داشته باشیم این نیست که به دیگر استان‌ها حسادت بورزیم و حتی این هم نیست که چنانچه در آن اقلیم‌ها توفیقی حاصل‌شده آن‌ها را مستحق ندانیم بلکه برعکس قصد یک بررسی اجمالی است که چرا این استان در مقایسه با شاخص‌های توسعه علیرغم ظرفیت‌ها و بستر تاریخی و انسانی آن نسبت به استان‌های هم‌درجه و حتی پایین‌تر از خود دچار یک ایستایی مزمن شده است!

جنگ تحمیلی به‌عنوان مهم‌ترین بهانه عدم توسعه متوازن که هم‌اینک به‌عنوان یک پدیده تاریخی مورد کنکاش قرارگرفته بعد از بیش از ربع قرن اینک دیگر نباید به‌عنوان عامل توسعه‌نیافتگی به‌حساب آید و چه‌بسا در برخی کشورها شهر و استان‌های درگیر جنگ، پس از پایان آن رشدی سریع‌تر نسبت به سایر مناطق دور از جنگ داشته باشند که این خود نیز در زمان و موضوع مناسب قابل ارزیابی و علت جویی است.

اما سیر نزولی استان در شاخص‌های آموزشی، علمی، مهاجرت نخبگان، اشتغال، سرمایه‌گذاری و سایر موارد، نشان از یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های راهبری جامعه و آن‌هم “وحدت در مدیریت استان” دارد. آنجا که نمایندگان با استاندار، استاندار با مدیرکل‌ها، مدیرکل صداوسیما با نهادها دولتی، فرمانداری‌ها با روسای ادارات و… سر ناسازگاری داشته و چیدمان مدیران با لگاریتم کانون‌های قدرت تقسیم شوند و ایل و طایفه سدی در برابر توسعه و موجب ارتزاق عده‌ای شوند که در اثر این عقب‌ماندگی استان در منازل فاخر و بر مبل‌های چند ده‌میلیونی به ریش مردم بخندند، وظیفه دلسوزان و نخبگان دوچندان می‌شود. از یک‌سو این سرآمدان اجتماعی نباید هرکدام نسخه مربوط به خود را بپیچد و تنها نسخه خود را شفابخش و بقیه را تکفیر کنند و انحصاری و دیکتاتورمآبانه با سایر افکار برخورد نمایند بلکه لازم است با کنار گذاشتن اختلافات نظری و حتی ایدئولوژیکی نسبت به اهداف مشترک و گام‌های رسیدن به این اهداف به تفاهم برسند.

 از سویی دیگر لازم است دست رانت‌خواران و افراد سودجویی که با ترفندهای خاص از عوامل عقب‌ماندگی استان بشمار می‌روند و با نقاب دلسوزی و با شعارهای فریبنده و سرابی باعث چنددستگی جامعه شده و آن‌ها را بر اساس جهت فکری سیاسی، یا دشت و کوه و یا بلندی و کوتاهی تقسیم کرده و با چنگ انداختن بر ثروت خدادادی این مردم موجب این رنج شده‌اند افشاگری و برخورد مدبرانه کرده و تلاش شود آن‌کس که بهتر می‌تواند به مردم خدمت‌رسانی کند و از جنس همین مردم باشد و گریه مسکینی او را گریان و شادی کارگری او را شادمان سازد و منصب و قدرت را برای خدا و خلق خدا به شمار بیاورد و شایستگی علمی و عملی لازم را داشته باشد و ابلاغ خویش را رانت هیچ دسته و گروهی نداند می‌تواند مثمر به حال مردم باشد. در غیر این صورت شاید روزی برسد خوزستان همیشه قهرمان و سرزمین نفت و رود و مهد شروع آبادانی کشور استانی شود که فقط به گذشته خویش مفتخر و شرمنده حال خود باشد!

دوستان! بیابید کلمات را بر سر هم نکوبیم و خود را با خود مشغول نسازیم، یقین بدانیم تا زمانی که هر کس می‌خواهد بگوید، همه، یعنی من! نعوذبالله حتی از جبرییل امین نیز برای این استان کاری برنمی‌آید چه برسد به حیصمی ها یا زبردست‌ها!

#

اشتراک این خبر در :