گفتگو ميكنم زيرا كه انسانم !! – فاضل خميسي
دوستی میگفت که خاطره تعریف کردن درمباحث جدی و دیالوگ ها نشان از عدم وجود استدلال قوی و خرج از توبره تجربه ها است ، و حکایت از پیری است . هر چند باید از گذشته ها درس گرفت ،اما ایجاد یک مبنا بر گذشته مانع میشود موضوعات زمانه و مدرن را با تمام ویژگیهای آن شناخت ،و چه بسا در برخی مواقع بسیاری از انباشت ناکامیها در گذشته مانع جدی در قضاوت صحیح مسائل جاری میشوند .
خیلی از مواقع برای نجات بشریت ، محیط زیست، و خلاصه از تقدس صلح و تفاهم سخن میرانیم، یا شعر می سرائیم ، اما قلبمان چهل سال است که کینه پسرعمو یا دوست دوران نوجوانی را در خود جای داده است ، ودر پستوهای آن نفرت و روگردانی هایی است که محبت و عشق بهم نوع را زیر سوال میبرد .
هر چند میخواستم از خاطره نویسی پرهیز کنم اما چه کنم که هنوز از برخی زخمهای ناپیدا ولی عمیق و غیر قابل انکار رهایی پیدا نکرده ام : مدیر مدرسه بودم ، یکی از معاونان که احساس قرابت بیشتری با هم داشته و در اوقات فراغت با یکدیگر درد و دلی گسترده داشتیم ،از سیاست و اجتماع تا آدرس یک قصابی منصف که حکم کیمیا را داشت سفره دل میگشودیم ،اما ایشان تعریف میکرد.تا کنون سه بار تجدید فراش کرده : اولی ، دختر عموی بیسواد ،که بخاطر تعصب فامیلی و به زور پدر با او ازدواج کرده و بدلیل شکاف زیاد فرهنگی ،طلاق داده که حاصلش یک دختر که هم اکنون نزد پدر نگهداری میشد، دومی اما دردناکتر : گویا بر اثر نشت گاز ودرآشپزخانه دچار آتش سوزی شده ولیکن بدلیل حضور مهمان حتی از جیغ کشیدن که ناشی از حیای نهادینه شده بوده اجتناب ودر آتش مظلومیت زن عرب، مرگ را پس از سه روز مقاومت در بیمارستان سوانح سوختگی به آغوش میکشد
و یادگار این زندگی نیز دو پسر در سنین ۹ و ۱۱ سال رقم میخورد ، و سومی که تحصیلکرده و با درک شرایط و بمنظور ایثار و ثواب وارد زندگی این مرد میگردد ؛ اما بشنوید راجع به این زن که کتاب اخلاق اسلامی؛ روانشناسی عمومی ، ادبیات و تاریخ بزرگان را در دانشگاه پاس نموده چه میگوید:
خیلی بد اخلاق بود ، مرتب بر قسمت خود لعنت میفرستاد و اعلام بیزاری از زندگی میکرد ،من نه راه پس داشتم ونه راه پیش ! اما سعی میکردم جای خالی مادر و شرایط نامطمئن خانه را برای فرزندانم در حد توان پر کنم ، آنها را در کلاسهای تقویتی ؛ زبان و ورزشی ثبت نام کرده بودم ،
روزی که (ع- ح) دو پسرم را از باشگاه آوردم بدلیل مسابقات فشرده پاس از شب گذشته و گویا شامی تدارک نشده بود ، به زن خانه گفتم : ع وح هر دو مسابقه داشته و گرسنه اند ، لطف کن و چیزی درست کن !
— حوصله ندارم ، چیزی بیرون بهشون میدادی بخورن. دارم فیلم نگاه میکنم ، عجب گرفتار شدم ، و کانال تلویزیون را عوض کرد. اما دیدم،
چیزی نگذشت، بلند شد و رفت تو حیاط(منرلمان ویلایی بود ) و آشپزخانه در حیاط قرار داشت، دیدم برگشت ، مقداری گوشت از یخچال برداشته و به حیاط برگشت، با خود گفتم نه بابا نباید زود قضاوت میکردم ، بیچاره رفته برای بچه ها شام درست کنه !
اما مجددا برگشت و مشغول تلویزیون شد ،
— بهش گقتم :یه چیز سریع پختی درست میکردی ، درسته برای تامین انرژی بچه ها گوشت خوبه ! اما دیر آماده میشه ،
دیدم با تعجب نگاهی کرد و گفت ؛ ندیدی تو حیاط چه گربه ی نازی بود ! احساس کردم گرسنه است ، آخه بیچاره خیلی میو میو میکرد ، گوشتو برای او بردم!!
ادامه داستان را نگفت ، فقط سری تکان داد و گفت ؛ چوار میشه کرد ذات بعضی خراب است…
هر چند ، آموزش و تثبیت رفتارهای انسانی الزاما نباید از راهروی خاطرات بگذرد ، اما برای ارجاع به برخی مصداقها اجتناب ناپذیرند.
خاطرات را نمی توان دور ریخت ، بلکه باید از آنها برای مفهوم سازی یک موضوع و به جهت مصداق سازی استفاده کرد ،
غرض اما اینست که که ما در گفتگو و تحمل اندیشه مخالف مشکل داریم ،این مشکل و عدم تساهل از برخورد با حاکمیت گرفته تا پیاز فروش محله ! خیلی از ماها حتی با زن و فرزند خویش هم نمیتوانیم به تفاهم برسیم ، هر چند که مسائل کلان کشور را به نقد میگذاریم و با وسواس و نکته سنجی سعی در حل مشکلات کلان هستیم ، اما زمان گفتگو عنان را از دست داده و تمام آن فرضیه های تساهل را به زیر خاک میسپاریم.
طبیعی است که زبان دیالوگ با حوزه های متفاوت تخصص خاص خودش را می طلبد ؛آداب گفتگو با حاکمان از سوی روشنفکران داخلی که انتقاد دارند ، الزاما باید حرفه ای غیر تهدیدی و از سر همراهی و نقش آفرینی مثبت باشد زیرا در غیر اینصورت همانطوریکه بعضی از نخبگان دلسوزی را با زبان تهدید بیان میکنند در حاکمیت نیز هستند افرادی که همیشه توهم توطئه داشته و با این ابهامات برخورد قهری بعمل می آورند ، پس باید مطالبات با زبانی از نوع ، چشم انداز و استراتژی یک نظام تعریف شود ، گزافه پردازی، ره یک ساله شبی طی کردن، فریب شرایط زود گذر خوردن ، و عبرت نگرفتن از گذشته از آفت های ابزار تفاهم است،حتی اگر نقدی وارد باشد نباید آنرا طوری بیان کرد که نه تنها اثربخشی نداشته باشد بلکه موجب کینه هم شود ، پوست اندازی و نقد خود و بازبینی حتی استراتژی ها و راهبردها شرط پیشرفت است ، در اینصورت کشف میگردد که در برخی اوقات با خودمان نیز سوئ تفاهم داریم و اول باید این اشکال را بر طرف نماییم و از سویی جستجو جهت شناخت زبان مشترک با طرف مقابل راه را جهت حصول به یک نتیجه برد – برد مهیا می سازد.
در چرخه معیوب گفتگو افراد به بد و خوب جبهه بندی شده و نه تنها روح اجتماعی تضعیف میشود بلکه تا آنجا پیش میرود که ذبح آدمی تبدیل به ارزش و ذابح قهرمان عده ای از خود بدبخت تر میشود،
آدمها مجزا از هم و جدا جدا نیستند و فلسفه حیات آنها نیز اینگونه نیست بلکه ورود ویروسی بنام خود خواهی ، قدرت طلبی، و خود برتر بینی باعث میشود روز به روز تنهاتر شود.
دیدگاهتان را بنویسید