لیلا و لامارتین – محمد دورقی
وقتی نگفتن مرام می شود، وقتی سکوت مکتب می شود، وقتی کلمات از شیب تند و تفتیده گلو بالا می آیند و قبل از رسیدن به تارهای صوتی سُر می خورند و دوباره در اعماق سرد و تاریک درون پرتاب می شوند، وقتی که واژه ها در لایه های غلیظ بهت و بغض گیر می کنند و در تقلای رسیدن به زبان و تبدیل شدن به فریاد، همه شور و حرارت و انرژی شان را از دست می دهند، وقتی که دردمندان و اندیشه مندان با چشمانشان حرف می زنند و زبان و قلمشان در آرشیو تقیه و اضطرار بایگانی می شود، وقتی که پای قلم را قلم می کنند وکلمات را زمین گیر می نمایند، وقتی که آرشه کلمات بر تارهای حنجره کشیده نمی شود و موسیقی فریاد زاده نمی شود، وقتی که قلم تب ِ تند ملاحظه می گیرد و سرفه ستایش سران، امانش را می برد، وقتی که قناری های معدن در کافی شاپ می نشینند و بجای لیلای گرسنه از لامارتین می گویند، وقتی که روشنفکران، فتوای سکوت فرادستان را به جان می خرند، وقتی که کلمات در کنج خیابان خاموشی می نشینند و کلاه تکدی جلوی خود می گذارند و جرینگ سکه ها از صریر قلم در گوششان خوش آهنگ تر است، وقتی که قلم قصه گو است و غصه گو نیست، وقتی قلم به قصد قربت به قدرتمندان می نگارد، وقتی که قلم نمی خواهد عاق قدرت شود و چشم به میراث سلطه دارد، وقتی که اهل قلم در خلوت فریاد می زنند و در ملاء عام زمزمه می کنند، وقتی که قلم با کاروان سکوت تا سرزمین سردی و تباهی می رود، وقتی که … اینها علایم سندرم حاد خود سانسوری ست. نشانه بارز نا آشنایی با رسالت مقدس قلم است. نشانه این است که قلم ناقص الخلقه ما کماکان باید بر ویلچر بهبود بنشیند و در مطب دمکراسی بازتوانی شود . اینها نشانه این است که قلم ما کماکان باید روزهء چهار فصل خود را ادامه دهد و در انتظار شوال شهریاران، تشنگی باستانی اش را تاب بیاورد. برای درمان این سندرم می توان به ژان ژاک روسو ، جان استوارت میل ، فرانسیس بیکن یا منتسکیو سر زد و در نسخه های فلسفه سیاسی شان کندوکاو کرد. می توان از تعالیم بودا و دالایی لاما بهره جست . می توان راز و بهره آزادی قلم را در گیتا و اپانیشادها جستجو کرد. می توان سراغ زبور و مزامیر رفت. اما چه بهتر که سراغ قرآن برویم و در قسم خداوند به قلم تامل کنیم. اما چه بهتر که سری به مطب شهریار آزادگان امام حسین (ع) بزنیم و نسخه حریت و آزاد منشی را از آن آزاده مرد هاشمی بگیریم. به شهود و اشراق که رسیدیم برویم کنار سفره افطار فطرت بنشینیم و دو، سه دانه خرمای خنیا گری در دهان قلممان بگذاریم و روزه تاریخی اش را باز کنیم
جدا جمیلا بادب خاص و مبدع
مقال جداً جمیل عاش الکاتب و عاش قلمه
شکرا علی علی التعلیقات و حسن النظر و التامل.