اظهار ارادت به شهدای غواص در فضای مجازی
پس از بازگشت پیکرهای پاک ۱۷۵ شهید غواص خطشکن به کشور و همچنین برگزاری مراسم پرشکوه تشییع آنها که روز کذشته در تهران برگزار شد، شاهد اظهار ارادتهای بسیاری به این شهدای والا مقام در فضای مجازی بودیم.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان، به انتشار برخی از این مطالب منتشر شده در فضای مجازی میپردازد:
از زبان مادر غواص شهيد
نوجوانم شاد، اما سركش و عاصي نبود
اين لباس “تنگ و چسبان” مال رقاصي نبود
داغ من را مادر عباس ميفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و رسم غواصي نبود
*** ***
خدا كنه كه امروز هيچ مادري به استقبال شهيدي نيايد…
قيامت ميشود…
مادر آغوش باز ميكند
دستها بستهاند…
حسرت در آغوش كشيدن را چه كند؟!
عجب حكايتي است امروز…
*** ***
غواصان نگران شدند و آمدند
بسيار جاي دلسوزي دارد اما بيش از اينكه دل ما به مظلوميت آنان بسوزد دل آنها نگران ماست.
شهدا رفت و آمدشان هم بيحساب و كتاب نيست؛ هم رفتنشان پيام دارد و هم آمدنشان.
*** ***
كجا دانند حال ما سبكساران ساحلها
جنگ را صورتي بود و سيرتي. صورت آن خون بود و آتش و بارون و باطن آن عشق و حماسه و عرفان. از اين منظر اخیر بود كه اكسير خون و باروت و آتش، انسان كامل ميآفريند. امروز بسیاری از سبكساران ساحلها از آن همه موج توفنده اروند و كارون، ساحل ثابت و آرامش را ميبينند اما براي هر آنكه بر لوح دلش قيامت قامت غواصهاي كربلای ۴ نقش زدهاست آن موجها همه از زمزمه شورست و شيدايي و پرواز. همه چيز رنگ و بوي آب داشت: آب اروند چو لالههاي خيس و نيمسوخته كنار آب و اشكهايي كه از چشمها روان بود…
كتاب “غواصها بوي نعنا ميدهند”
به قلم حميد رسام، روايت شهادت غواصهاي كربلاي ۴ بر اساس خاطرات بازماندگان – سال انتشار ۱۳۷۸
*** ***
نميدانم مراكز هواشناسي هواي تهران را چگونه گزارش خواهند كرد. شايد خبرنگار واحد مركزي در حالي كه بعض گلويش را فشرده، روي آنتن برود و گزارش كند كه تودهاي هواي بهشتي در حال عبور از شهر است…
شايد يكي آمد و گفت امروز شهر تهران به علت عبور ۱۷۵ فرشته دستبسته استثنايا فاقد هرگونه آلايندهاي است. شايد آن يكي نميدانم… فقط تنها چيزي كه ميدانم اين است كه؛ شهر من به حرمت عبور قهرمانانم پاكترين شهر دنياست.
ديگر گفتن “شهدا شرمندهايم” هم آراممان نخواهد كرد.
*** ***
شعر و دلنوشتهاي زيبا و قابل تأمل در مورد ۱۷۵ شهيد غواص
صد دانه یاقوت با دست بسته
در بین تابوت با جسم خسته
خیلی غریب است یاقوت در خاک
او آسمانی است فرزند افلاک
یاقوتها را در خاک و خاشاک
دستی نهان کرد از قوم ضحاک
یاقوتها را در خاک میکاشت
افسوس یاقوت جان در بدن داشت
او خاک میریخت، او دست و پا زد
نه دست و پا نه! انگشت و پا زد
حیف است رحمی، رویش چه زیباست
اهل زمین نیست، غواص دریاست
سرخ است و گلگون نامش شهید است
با استخوانی از ره رسیده است
*** ***
– دل نوشته –
اصحاب كهف پس از سيصد سال وقتي بازگشتند دريافتند كه ديگر از جنس مردم شهر نيستند…
اما…
اما اين جوانمردان فقط سي سال از شهر و ديارشان دور بودند!!
اكنون كه باز ميگردند آيا اين شهر همان شهر است؟!!
آيا تفكراتشان، ارزشهايشان و سادگيشان با ما تناسبي دارد؟!!!
ما با خودمان چه كرديم؟!!
*** ***
تقديم به مادران شهداي غواص
باز هم شکر خدا داغ شما شیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:
فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هل هله را
فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
اربا اربا بشود پیش خودت فرزندت
بگذارید بگویم که چه در سر دارم
اصلا امروز تب روضه اکبر دارم…
*** ***
نِنهش میگفت بُواش قنداقه شو دید
رو بازوش دس کشید مثل همیشه
میگفت دِستاش مثه بال نِهنگه
گِمونم ای پسر غِواص میشه
نِنهش میگفت: همهش نزدیک شط بود
میترسیدُم که دور شه از کنارُم
به مو میگف : نِنِه میخام بزرگ شُم
بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم
نِنهش میگفت نمیخاستُم بره شط
میدیدُم هی تو قلبُم التهابه
یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط
نفس ،مو بیشتِر از جاسم تو آبه
زِد و نامردای بعثی رسیدن
مثه خرچنگ افتادن تو کارون
کِهورا سوختن ،نخلا شکستن
تموم شهر شد غرقابه ی خون
نِنهش میگفت روزی که داشت میرفت
پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد
موگفتم :بِچِهای…لبخند زد گفت:
دفاع از شط شناسنامه نمیخواد
رفیقاش میگن : از وقتی که اومد
تو چشماش یه غرور خاص بوده
به فرماندهش میگفته بِل بِرُم شط
ماها هف پشتمون غِواص بوده
نِنهش میگف جِوونِ برگِ سِدرُم
مثه مرغابیای خسته برگشت
شبی که کربلای چاار لو رفت
یه گردان زد به خط یه دسته برگشت
نِنهش میگفت: چشام به در سیا شد
دوای زخم نمک سودُم نِیومد
مسلمونا دلُم میسوزه از داغ
جِوونُم دلبَرُم رودُم نِیومد
عشیره میگن از وقتی که گم شد
یه خنده رو لب باباش نیومد
تا از موجا جنازه پس بگیره
شبای ساحلو دمّام میزد
یه گردان اومده با دست بسته
دوباره شهر غرق یاس میشه
ننهش بندا رو وا میکرد باباش گفت:
مو گفتم ای پسر غِواص میشه
دیدگاهتان را بنویسید