محمراویه (۱) – خالد لویمی

رفیقم كجايی، دقیقاً کجایی، کجایی تو بی من، تو بی من کجایی، به دنیا غریبم، کجایی عزیزم…

ترانه از جنس خاصش، همه را شیفته کرد و شاید اگر نمی‌خواند، سریال شهرزاد، این‌گونه بلندآوازه نمی‌شد و به سنت خیلی سناریوهای مرسوم، بهانه‌ای برای وصل و به سامان رسیدن عشق فراهم می‌شد اما اینک پس از فروش بی‌سابقه این سریال خانگی، کارگردانش از آماده‌سازی فصل دوم سخن می‌گوید که دراین‌بین، صدای محسن چاوشی نقش تعیین‌کننده‌ای داشته است. خواننده‌ای که بدون کنسرت و پوستر و تمایل به ستاره شدگی مرسوم، با ترانه‌های اخیرش، موردتوجه خاص و عام قرارگرفته است.

غلظت اندوه در ساخته‌هایش بالاست انگار که غم نهفته متراکمی را با خود بدوش می‌کشد که همچنان تسکین نیافته است. خانم حسینیان یکی از دوستان روشنفکرش، کوچه‌ها و خیابان‌های شهرک شهید بهشتی و بقول مشهدی‌ها، شهرک جنگ‌زده‌ها یا عرب‌های مشهد را، بی‌تأثیر در این نوع خوانندگی چاووشی نمی‌داند؛ شاید حق با ایشان باشد چراکه ایام فراوانی را آنجا سپری کرد؛ از نزدیک، غم هجرت و ترک دیار خانواده حاج عواد و چشمان همیشه خیس ام ناصر را در آن‌ها و خیلی‌های دیگر می‌دید. گم‌گشتگی و نابسامانی خانواده‌هایی که مصیبت جنگ، آنان را از عروس جنوب به هزاران کیلومتر آن‌طرف تر و به نزدیکی مرزهای افغانستان آورده بود، مشاهده می‌کرد دائم اخبار ویرانی‌ها، اسارت و مفقودالاثرها می‌شنید و با آه و ناله و افسرده حالی این مردمان زندگی می‌کرد.

گاهی هم لابد با شادی‌هایی که از هم‌جواری اقدس خانوم اهل مشهد با حجیه منیره اهل گصبه شکل می‌گرفت همراه می‌شد. چاووشی در شهرک عرب‌های مشهد، پیر شدن سریع حاج کریم و بی جوانی جوانان عربی که در دنیای آنان، دیگر خبری از نخل و کارون و بندر و خون‌های گرم و انسان‌های آشنای هم نبود رامی دید. شاید نتوان گفت کل اندوه حاکم بر ترانه‌هایش، از خاطرات و تعایش وی با مهاجران مصیبت جنگ، ناشی شده است اما تأثیر محسوس آن، قابل کتمان نیست؛ به‌نحوی‌که همچنان از غریبی می‌نالد و برای کجایی رفیق زمانه می‌سراید؛ جنگ و هجرت، خیلی‌ها را سرگشته کرده است …
ادامه دارد

اشتراک این خبر در :