درسوم تیرماه جاری مطلبی تحت عنوان نسخ منسوخ بقلم آقای عبدالرحمن نیک سرشت با محور نقد مطلب اینجانب،اعجوبه ای بنام سیدخلف نظرم رابه خود جلب کرد.آنچه در پی خواهد آمد،پاسخی است که بمنظور تبیین هرچه بیشتر موضوع تهیه وتقدیم میشود:

جناب نیک سرشت دربخشی از نقدنامه خود میگوید:
آری آن چیزی که در تهران،مادرمدیریت شهری بصورت یک مکتب باآن روبرو هستیم وشخص قالیباف را بعنوان یک اعجوبه مدیریت شهری کم کم در کشور درک میکنیم…
مدت کلنجار رفتن شهردار پایتخت باشورای شهر مربوط به همان دوره انتخابات شهردار بودوبعداز آن ماشاهد هیچ حرف وحدیث اضافه برسازمان در آن تشکیلات نبودیم.
درمدیریت شهری پایتخت نیروهای حدفاصل بین شورا وشهرداری قطعا ازجنس نیروهایی نیستندکه ما در شهرخودمان با آن مواجه ایم.

در رابطه با فرمایشات فوق باید گفت که:
اول:آنچه در مدیریت شهری تهران دیده میشود یک رویه یا شیوه مدیریتی است ونه مکتب مدیریتی.
دوم:مقایسه شهرداری اهواز وپایتخت قیاسی کاشف العله نیست.درهیچ دوره ای امکان مقایسه برابراین دو هم بلحاظ شکل ومضمون وجودنداشته وندارد.بنابراین چنین قیاسی را می توان به فارغ بودن متهم نمود.
سوم:طبیعت شورای تهران ازجهت اجزاءسازنده آن همچنین ترکیب شبه ملی آن با شوراهای محلی متفاوت است.صرفنظر از وحدت قوانین شورایی اما وسعت دید ومیزان مانور وسطح توقعات وانتظارات این دو شورا و…متفاوت است.در شورای تهران تفکیک مناسبی از وظایف و عدم صرف انرژی آن برموضوعات حاشیه ای وحساسیتهای مختلف که بنا به شرایطی در اهوازهست،وجود ندارد،پس تطبیق عینی یا مقایسه عملکردی دونهاد انتخابی اهوازی وتهرانی نیز مقایسه ای متمایل به فراغ است.
چهارم:مقایسه دو شهردار تهران و اهواز نیز بدلیل عدم توازن در دو کفه شکلی وماهوی نیز به سمت قیاس پیش گفته سوق پیدا میکند.شهردار تهران (درحدود مشخص) در هیات وزیران صاحب کرسی است.این مقام از جهت اعتباری،تاثیرگذاری فرا حوزه ای وفضای وسیع مانور دست کمی از یک یا دو وزیر ندارد.بنا به اهمیت پایتخت صلاحیتهای شهردار تهران نسبت به همه شهرداران کشور متفاوت و ویژه تلقی میشود.در باب اهمیت این پست،همان بس که در صورت تجمع برخی فاکتورها ،می تواند سکوی پرتگاهی دقیق به سوی پستهای بسیار ارشد ازجمله عالی ترین مقام اجرایی کشور باشد.بنابراین چنین قیاسی ضمن فارغ بودنش،هرگونه نتیجه گیری سالم و مثبت را نیز به انحراف میکشد.
پنجم:برخلاف نظر جناب نیک سرشت وبا توجه به شرایط خاص و ویژه وحوزه نفوذ قالیباف،همچنین گستردگی صلاحیتهای ایشان و وفور امکانات وبهره مندی از کادرهای بعضا فوق متخصص و…،چرا شهردار تهران باید به منیجر ماستر یا اعجوبه تعبیر یا تشبیه شود؟آرامش و ساپورت ممتد حاکم بر حوزه ریاست شهرداری تهران با ادعای  اعجوبه خواندن شهردار همخوانی ندارد.وصف اعجوبه شرایطی را میطلبد که در شهردار تهران دیده نمی شود.
ششم:یکی از موضوعات بسیار مهم در عقیم ماندن چنین مقایسه ای در حقیقت به طبیعت ساختاری دو شهرداری باز میگردد که متاسفانه مورد توجه ناقد قرار نگرفته است.اشکالات ساختاری وحاکمیت برخی رویه های غلط یا وجود روزنه هایی برای سوءاستفاده های احتمالی در این شهرداری ومحدود شدن تدریجی آنها در شهرداری مرکز کشور،ارتباط مستقیمی به شخص این شهردار ودیگری ندارد.اگر حرکت یا جابجایی در مدیریتهای میانی وفوقانی از سوی نهاد نظارتی این شهرداری آسان ،اما هرگونه جابجایی مشروع وقانونی در پستهای تحتانی(ولو اینکه درچارچوب همه ضوابط باشد)با دهها اعمال سلیقه و تحمیل ضرر معنوی به چنین تیپی از کارکنان همراه باشد،این اشکال یا بیماری وتناقض ساختاری است وباید بواسطه ورود اشخاص متعهد وقانونمند معالجه شود.منظور این است که بسیاری از مشکلات حاکم بر شهرداری اهواز بعنوان بیماریهای کهنه و رویه های بازدارنده و…ارتباط مستقیم به شهرداران سابق وحال ندارد بلکه شناسایی وتسریع در درمان انها نیازمند همتی بلند در درجه اول،همراهی و همدلی شورا وشهرداری،وضع مقررات جدید،حاکم کردن الگوهای دفاع از استحقاقات کارکنان،کارآمدکردن نظام نظارتی و…است.این قبیل مشکلات کهنه وقدیمی در شهرداری تهران کمتر دیده میشود.بنابراین وجود این قبیل معضلات در این شهرداری ونبودنشان در آن شهرداری را نباید بحساب مستقیم ناکارآمدی یا کارآمدی مدیریتی این یا آن شهردار قرار داد.آیا مشکلات ساختاری وآثار منفی ناشی از آنها در بسیاری از زمینه های پیش گفته در دوره های قبل وجود نداشته است؟قطعا بوده ووجود داشته ،بنابراین بجای ورود به چنین قیاسهای فارغ، باید بدنبال رفع آسیبها،از سوی شورا وشهرداری بود؟

جناب نیک سرشت دربخش دیگری از نقد مقاله اعجوبه ای بنام سیدخلف میگوید:

شایسته است جناب عبدالخانی به جای نقد فرهنگ زبل خانی!!و حمایت،از تعامل مثبت و پشتیبانی از جدول اولویت بندی نظام ارشدیت در مدیریت شهری اهواز،کمک کنندواقعا اکنون که شهردار ماندنی شدندکاری کنیم که واقعا نه فقط به ذم شخص عبدالخانی بلکه همه بخواهندتاسیدخلف موسوی همچون قالیباف صاحب سبک وکلاس در مدیریت شهری شود…

در رابطه با این بخش از اظهارات دوست ناقدمان نیز نکاتی قابل عرض است:

اولا:راقم از جمله معدود کسانی هستم که همواره وبطور مستمر ساختار کج ومعوج شهرداری و برخی رویه های حاکم برآن را در جراید مختلف وبشکلی مستمر به نقد کشیده وبرغم لحاظ معیارهای قانونی اما بابت انتقادات خود متحمل هزینه ها و انواع ایستهای غیرطبیعی والبته غیرقانونی شده ام.راقم میان ساختار قابل انتقاد وشهردار محکوم به حرکت درچارچوب این ساختار قایل به تفکیک بوده وهستم.عدم توجه به این مرزبندی شبهه ای نزد ناقد مبنی بر حمایت راقم از منقود ایشان را ایجاد کرده است.
دوما:برغم دو بارخوانی مطلب جناب نیک اما به برداشت مشخصی از بکارگیری فرهنگ زبل خوانی از سوی ایشان نرسیدم.در حدود انچه استنباط شد بایدگفت که:
مطلب اعجوبه ای بنام سیدخلف و مطلب دیگرم تحت عنوان وصفنامه سیدخلف،هردو از نوع وصفی یا توصیفی بودند.میدانیم که درمطالب توصیفی فارغ از هرگونه حب وبغض نسبت به موصوف به برخی خصوصیات وسلوک رفتاری و…پرداخته میشود.
توصیف درحقیقت بیان مواضع یاتمناهای شخصی نیست که بنا به برخی متغیرها وفاکتورها تغییر کند.
بعنوان مثال توصیف کردم که موسوی از جهت سلوک فردی وتعامل بین شخصی واحیانا سازمانی ،بعنوان شخصی فوق العاده دقیق،عمیق وغیرقابل تحلیل شناخته میشود.اضافه بر اوصاف رفتاری ویژه ایشان ازجمله خونسردی وگشاده رویی شاید فعالیت مستمر وحرفه ای در وزارت کشور(عمدتا نمایندگی)واشراف وی بر بسیاری از معضلات وامکان اداره ومدیریت بحرانهای درون حوزه ای ونقش نظارتی وهدایتی گذشته ایشان و…در خلق چنین ترکیب شخصیتی بی تاثیر نباشد.
آیا چنین توصیفی را میتوان منطبق برتعبیر جناب نیک سرشت(فرهنگ زبل خانی)دانست؟
به جناب نیک سرشت توصیه می شود،برای رعایت انصاف وپرهیز از لغزش در تحلیلهای مبتنی براحساس،مجددا مروری بر دو مطلب راقم بنامهای ،اعجوبه ای بنام سیدخلف و وصفنامه سیدخلف داشته باشند.
سوما:آقای نیک سرشت حداکثر بحثهای خارج ازتعریف در شورای تهران را به دوره انتخاب شهردار محدود که پس از آن همه چیز شکل وشمایلی آرام بخود میگیرد.اما آیا این وضع در شورای اهواز به همین گونه بوده است؟قطعا نبوده ،بنابراین اعجوبه خواندن قالیباف در فضای آرام وپر پشتیبان ومستقربر ریل وروتین و… نیز از نوعی عدم دقت در مقایسه رنج می برد.

آری من با آن بخش از نظر ناقد موافقم که همه باید دست بدست همدیگر بدهیم وضمن بیان واضح وشفاف کاستیها،نارساییها،رویه های غلط وسوءاستفاده هایی که وجود این رویه ها برجای می گذارند،ناکارآمدیها وسوءمدیریتها و… به کمک شورا وشهرداری بشتابیم.البته لازمه چنین امری وجود حسن نیت وصداقت نزد شورا وشهرداری ،پرهیز از بکارگیری ادبیات حذفی وبعضا تهدیدی وواکنشهای احساسی است.
صادقانه باید گفت که اصلاح ساختار وجهت دهی آن به سمت وسوی مناسب ومتناسب با حال و روز شهری به حجم واندازه اهواز نیازمند مقدمات متعددی از جمله همدلی واقعی میان شورا وشهرداری ونقدپذیری وافزایش آستانه تحمل این دو بخش از اداره کنندگان شهر دارد.
این مقال ادامه دارد…

علی عبدالخانی
پنجشنبه چهارم تیرماه ۱۳۹

اشتراک این خبر در :