تا دیروز اصل (وقت طلا است) را به عنوان یک قانون پذیرفته بودم و همیشه خود را این چنین قانع می کردم دلیلی ندارد همه واقعیت ها را باید لمس کرد مثلا یک ماه کارم را با پول حقوق ان مقایسه می کردم و مفهوم طلا را بعد از چند بار تبدیل واحد پولی از ان استناج می کردم اما دیشب در جلسه ای که گروهی ار فعالان اجتماعی با یکی از نمایندگان مجلس ترتیب داده بودند شرکت کردم وقت تنگ بود و ما کلی بدبختی گوش شنوایی پیدا کردیم که حس می کردیم از جنس خود ما است از فاضلاب شروع کردیم مشکل ثابت و همیشگی جلسات این چنینی .تهدید سلامت مردم با جوی های روباز و متعفن ان قدر عیان است که نیار به توضیح فراوان ندارد از اموزش و پرورش و کمبود مدارس و تراکم دانش اموزان گفتیم از مشکلات و تبعیض هادر استخدام نیروهای بومی در شرکت های شهرستان باوی را باعجله ذکر کردیم از لوله های ابی که سال هاست مدفون است و به علت اهمال از شبکه ای که پول مملکت در ان هزینه شده است وبی استفاده رها شده یاد کردیم از کندی ساخت ورزشگاه و پیمانکاران غیر بومی که با اب شور در حال کار هستند حرف زدیم از مشکلات قطعی برق ٬پایین بودن ولتاژ و اتفاقات زیاد ان گفتیم نبود فنی و حرفه ای و درد جوانان و سایه شوم بی کاری٬ از اداره گاز و ارتباط ان با بروکراسی شهرداری و گرفتاری مردم در این میان سخن گفتیم و از بیمار بستر شیبان و کمبود امکانات ونفرات ان برای شیفت شب سخن به میان امد و در این دو ساعت چقدر مشکلات که به دلیل کمی وقت گفته نشدوقتی تمام شد احساس غریبی کردم این همه مشکلات و به راه حلی فکر کردم که در گفته یکی از دوستان بود مدیران بومی اگر بچه های مدیران ما در همین مدارس درس می خواندند از همین اب می نوشیدند و از بی برقی شب تا صبح غلت می خوردند ایا نیاز به این همه تغلا برای پیگیری مشکلات توسط مردم بود ایا اگر فرزندان جوان مدیران بومی در کوچه ها به انتظار می نشستند ایا اجازه می دادند نیروهای غیر بومی کارخانه ها و گارگاه های شهرستان را غروق کنند اگر مشکلات گفته شده ی دیشب پی گیری شود اگر جلسات تکرار شود و مردم حس کنند که گره ی در حال باز شدن است ان وقت٬ زمانی که برای انتخابات گذاشتیم و این دو ساعت دیشب از جنس طلا خواهد شد 

قاسم زبیدی

اشتراک این خبر در :