یاداشتهای روزانه ۱/سيد نشعان البوشوكة
امروز من وجواد برای شرکت در همایش ازدواج جوانان به تالار شهر رفتیم .
حضار تقریبا نصف ظرفیت سالن را پر کرده بودند …
نگاهی به دور برم انداختم اکثر حضار سرشان در گوشی تلفنشان بود ..درحالیکه مجری با اب وتاب دکلمه ای را میخواند ومن ارتباطی میان دکلمه ایشان با مقوله ازدواج نیافتم… دو سه نفر کف زدند وبقیه به تبع دیگران گوشی ها را دربغل گذاشته شروع به کف زدن کردند.
سخنران اصلی همایش پشت تریبون ایستاد و سخنانش را با بیت غزلی از حافط اغاز کرد:
صدملک دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان دراین معامله تقصیر میکنند
بی اختیار بیاد دکتر کاملی افتادم همیشه باغزلیات بدیع لااقل به من یکی حال اساسی میداد . تن صدایش رابالا برد واز حقوق شهروندی صحبت کرد وبه کرامت انسانها وحفظ ارزشها رسید وسپس گذری به ریزگردها زد از خشک شدن تالابها تا کشتار گوزنهای مشتاخ …حضار جوگیر شده ومرتب برایش کف میزدند ،هیجان به اوج رسیده بود وگوشیها به جیبها خزیده بود …جوانی جوگیر شده از میان جمعیت بپا خواست باصدایی بلند گفت : مرگ بر تبعض گران…..کف زدنها به اوج خود رسید ، من تو فکر خود غوطه ور بودم که بالاخره سخنران کی میخواهد درباره معضل ازدواج جوانان صحبت کنند .
سخنران باصدایی بلند داشت نمایندگان مجلس را بباد انتقاد میگرفت وهشدار میداد که قطعا مردم در انتخابات اینده تجدید نظر خواهند کرد …..من به در خروجی سالن رسیده بودم .
دیدگاهتان را بنویسید