هادی حزباوی

خوزستان در جنوب غربی ایران محل تلاقی دو فرهنگ ایرانی و عربی خاورمیانه است, و در این میان مردم عرب خوزستان از دیرباز ( ابی نواس ها, ابن سکیت ها و…) نقش به سزایی در تعامل دو فرهنگ مذکور بر عهده داشته اند.

و ظهور پدیده نفت در ۱۵۰ ساله اخیر هم باعث ورود دول استعماری از جمله بریتانیا و شرکتهای چندملیتی نفتی, باعث آشنایی و تعامل با فرهنگ های دیگر مردمان جهان (حال نه به طور ارادی) و برای مدت زمانی همزیستی با کارگران و نیروهای این شرکتها که خاصتا ایرانی هم نبودند, شد.

رابطه ملتها با محیط یا اقليم در اين قضايا هم بى تاثیر نیست, مناطق جلگه ای بر خلاف مناطق کوهستانی و صعب العبور, می تواند روابط انسانها را از بیش از بیش فزونی بخشد. استان خوزستان هم بعلت کثرت مناطق جلگه ای و هموار, ورود و تردد دیگر مردمان مناطق جهان را از دیرباز برای سیاحان و جهانگردان هموار ساخته است. من جمله ابن بطوطه و سفرنامه معروفش نشان از این تاثیر مهم محیطی و اقلیمی دارد.

حال نقش مردم عرب خوزستان در این میان دو چندان است, چرا که با دو فرهنگ ملی و نژادی متفاوت, سعی در ایجاد رابطه ای معقول و مطلوبی میان ایندو فرهنگ هستند, و ایضا نسبت به دو فرهنگ یاد شده دارای این برجستگی هستند و خود را دارای دو فرهنگ عمده, عربی نسبت به جهان عرب و ایرانی به معنای ملی می دانند.

عربهای خوزستان نه کاملا می توانند همانند عربهای خاورمیانه بیاندیشند, و نه می توانند همانند ایرانی ها (فارسها) حس فارس بودن را در یابند.

اما بعلت همزیستی تاریخی با ایرانی ها, با این فرهنگ کاملا آشنا شده و زندگی کرده و با رویکردی ملی گرایانه در صف سایر قومیتهای ایرانی پایبند مرز و بوم این سرزمین در طول عصور بوده اند.

اما از لحاظ عرب بودن خود را جزیی از متن جامعه عربی به معنای فرهنگی و تاریخی می دانند و ظهور اسلام و پیامبری از جامعه ای با آن مختصات فرهنگی را جزیی از حافظه جمعی عربی خود می دانند.

حال این دو حالت ایرانی و عربی در نهاد اعراب خوزستان و تا حدودی گرایش به دو فرهنگ متفاوت را امروزه می توان به صورت دیالکتیک هگلی تحت عنوان سنتزی در روند جهانی شدن و پذیرش فرهنگی نه محلی و یا منطقه ای , بلکه جهانی متصور شد. گرچه حس تعلق به دو شق ملی و منطقه ای, می تواند آنان را در پذیرش شق سومی در بعد جهانی متصور شد.

در باب پیوند و پذیرش بین دو فرهنگ عربی و ایرانی(فارسی) در نهاد یک عرب خوزستانی, میتوان توامانی این دو سنت را شاهد بود. مثلا در مجال موسیقی زایش حس نوستالوژیک را به دو حوزه موسیقی عربی و ایرانی ( مثال ام کلثوم_ محمدرضا شجریان) در خاطر یک عرب خوزستانی توامان حسی یکسان را بر می انگیزاند. حتی او را در نسبت به شناخت متن دو جامعه عربی خاورمیانه و ایران, اولی تر بر دیگران قرار می دهد.

و اینجاست که می توان مردم عرب خوزستان را در پذیرش مفهوم و واقعیتی به نام فرهنگ جهانی و تساهل و مدارا نسبت به دو فرهنگ متفاوت از هم یاری رساند, و در عین حال به هر دوی آنها حس نوستالوژیک و تعلق خاطر را با تمام احساس درک کند.

و این همان خروج از هویت بسته و پذیرش هویت باز و جهانی متصور شد. که حتی در نوع پوشش, فرهنگ, حس تعلق و ایضا نگرش آزادانه در باب دو فرهنگ ملی و منطقه ای او را در راه رسیدن و پرش به دامان جهانی شدن دارای برجستگی هایی متصور شد.

اشتراک این خبر در :