نقدی بر پروسه منجی سازی اصلاح طلبان در خوزستان / سید نشعان آلبوشوکه
با پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، فضا برای فعالیت جناح اصلاح طلب مهیا گردید و درنتیجه این گشایش، اصلاحطلبان فعالیت گسترده خود را جهت بسط مجدد گفتمان اصلاحطلبی آغاز کردند.
اصلاحطلبان خوزستان نیز بهتبع سایر هم فکران خود پس از ۸ سال خانهنشینی فعالیت مجدد خود را در سطح استان کلید زدند. دکتر کیانوش راد از تهران به اهواز بازگشتند و دوستان قدیمی خود را گرد هم جمع نمودند.
جبران ۸ سال عقبماندگی نیاز به یک جهش بزرگ داشت، این جهش بزرگ مستلزم یافتن ژن عامل آن بود و چه ژنی بهتر از کوبیدن بر طبل مطالبات قومی و ملیگرایی! دو مقولهای که قطعاً هواخواهان زیادی داشتند. پس جناب کیانوش راد ضمن اینکه ژن عامل جهش را یافته بودند با سرعتی باورنکردنی اقدام به انتشار منشور یا بهتر بگویم نسخه خاص خود کردند.
بلی آقای کیانوش راد درمان را یافته بودند! لااقل خودشان چنین اعتقادی داشتند البته دوستان اصلاحطلب عرب ایشان در تکثیر و نشر این منشور سنگ تمام گذاشتند؛ غافل از اینکه نسخه ژنتیکی دکتر ایرادی اساسی داشت؛ دو مقوله دوستداشتنی در کنار هم نمیگنجند و اساساً جمع نقیضین بود، اینکه بخواهند از طرفی با طرح مطالبات قومی دل بعضی از اقوام (زوم هدف قوم عرب) را به دست آورند و از طرف دیگر با طرح شعار ملیگرایی که اساساً ناقض مطالبات قومی است ناسیونالیست ها ی ملی گرا را جذب کنند، ناهمگونی شدیدی به وجود می آورد.
متأسفانه اصلاحطلبان عرب طرف دار جناب کربلایی بدون اینکه به اثرات تخریبی این نسخه در درازمدت توجه کنند بیمهابا از آن حمایت کرده انگار که منجی خود را در وجود این بازیگر میدان سیاست یافته باشند! و برخلاف عادت اصلاحطلبان که روحیه انتقادپذیری آنها ستودنی است، هر انتقاد به دکتر کربلایی را آماج حملات بیرحمانه خود قرار داده و هیچ انتقادی را بر ایشان برنمیتابند. چراکه دکتر کیانوش راد را همچون سخنگوی قوم عرب و داعیهدار مطالبات آنها می دانند.
اما آیا این سینهچاک مطالبات قوم عرب اساساً واجد صلاحیت برای این مهم هست؟! در گیرودار نقد آن گفتمان و منشور کذایی بودیم که مقاله شخصی به نام آقای بابادی شوراب از راه رسید، مقاله تحلیلی در نقد ایدههای دکتر کیانوش راد بود و با لحنی ملایم اما نیشدار دکتر کربلایی را ظاهراً به خاطر پیگیری مطالبات یکسویه خود به باد انتقاد میگیرد؛ با این استدلال که کل استان از تبعیض رنج میبرد و پرداختن به مطالبات قومی خاص را بهدوراز انصاف و توازن دانسته و پیشنهاد می کنند که جناب کربلایی پیگیر حقوق کل اقوام محروم خوزستان باشند…
طبیعی است که ازنظر یک خواننده عرب ساده و احساسی این مقاله انتقادی، حقانیت و صداقت آقای کیانوش راد را تأیید می کند و اینکه بنده خدا جهت پیگیری مطالبات قوم عرب متحمل چه فشارهای سیاسی است.
اما با نگاهی عمیق به هدف این مقاله و گفتمان آقایان کیانوش راد و شوراب، متوجه میشویم که هردو در یک راستا قرار میگیرند غایت اولی جلب نظر نخبگان عرب از طریق طرح مطالبات قومی است و هدف دومی جذب طبقه عوام به خاطر حمله و انتقاد به شخصی که “صادقانه در پی برقراری عدالت اجتماعی در استان است” (در حالی که طرف مقابل به این عزیز دوستداشتنی عدالتخواه بیرحمانه میتازد و او را به باد انتقاد میگیرد) نمیدانم شاید آقای بابادی شوراب واقعاً قصد نقد تفکرات ایده های دکتر کیانوش راد را داشتند اما اگر هم چنین باشد باید بدانند که خواسته یا ناخواسته دارند در پروژهی قهرمان ساری ایشان سهیم میشوند …
و در آخر سؤال مهمی می پرسم: آیا دوران قهرمان سازی بسر نیامده است؟؟؟
سید نشعان آلبوشوکه
دیدگاهتان را بنویسید