دیروز یکی از دوستانم پیام زیبایی برای من فرستاد. فارغ از صحت‌وسقم این مطالب که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود. راستش این پیام با عنوان «محبت» برای من بسیار جذاب، عاطفی، انسانی و پرمعنا بود. پیام این است:

«وقتی مسئولان شرکت گندم کانزاس متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بسته‌بندی آن‌ها برای فرزندان خود لباس درست می‌کنند، شروع به استفاده از پارچه‌های طرح دار برای بسته‌بندی کردند تا بچه‌های فقیر لباس‌های زیباتری داشته باشند و در کمال مهربانی کاری کردند که آرم شرکت با اولین شستشو پاک می‌شد. محبت چیزی نیست که انجام دادنش سخت باشد، گاهی وقت‌ها با یک تبسم هم می‌شود دنیا را به عده‌ای هدیه داد یا گاهی با اندیشه‌ی مهربان. درود بر اندیشه‌های مهربان.»

شمارا به خدا چقدر از این پیام لذت بردید؟ من احساس شمارا درک می‌کنم. این احساس انسانی حتی اگر این داستان بی‌پایه و افسانه باشد دل شمارا تسخیر می‌کند.

حال این چه ربطی به موضوع این یادداشت دارد؟ اصلاً لوله نافی پمپ‌بنزین چیست؟ اجازه بدهید امروز تجربه‌ی خود را به‌عنوان یک راننده – جامعه‌شناس یا یک جامعه‌شناس – راننده را به آگاهی شما برسانم.

امروز صبح که به محل کاررفته بودم بوی بنزین خام را در اتاقک خودروی پژو پارس مدل ۱۳۹۱ احساس کردم. چون از مکانیکی هیچ سر درنمی‌آورم به یکی از همکاران گفتم یک دوری با ماشین در سطح شرکت بزند، آیا بوی بنزین استشمام می‌کند؟ ایشان دو تن دیگر از همکاران را به عنوان کارشناس – شاهد سوار کرد و پس از یک دور همین بو را احساس کردند و گفتند باک نشتی دارد، اما اثری از بنزین روی زمین هنگام توقف یا حرکت ماشین نیافتند. به‌هرحال از یک مکانیک برای فردا سه‌شنبه وقت گرفتیم تا باک این خودرو که ۶۵۰۰۰ کیلومتر بیشتر نرفته است را بازبینی کند.

امروز بعدازظهر به‌اتفاق همسرم برای نوبت دکتر به مرکز شهر رفتیم. ناگهان یک تاکسی سراسیمه جلوی من پیچید و با اضطراب مسئولانه‌ای گفت که آقا ماشین شما شُرشُر بنزین می‌ریزد الآن آتش می‌گیرد، خدا به تو رحم کرد و از این حرف‌های اضطراب‌آور و درعین‌حال مصون ساز از خطر. نگاه کردم بله یک خط بنزین پشت سر ماشین به امتداد تمام‌مسیر کشیده شده است. به اولین مکانیکی رفتم. صندلی عقب که پمپ‌بنزین زیر آن قرار دارد را باز کرد و مشاهده نمود که قطعه‌ای از جنس لاکی یکسر پیچ و یکسر شیلنگ خور که به‌اندازه دو بندانگشت است ترک برداشته و بنزین نشت یافته بالای پمپ جمع شده و روی اگزوز می‌ریزد. ایشان به من گفت اکثر خودروهای آتش‌گرفته در ایران از این قطعه لاکی دو بندانگشتی که براثر حرارت ترک برداشته یا شکسته می‌شود، بنزین نشت می‌کند و خروجی بنزین نشت یافته طوری طراحی‌شده که باید روی اگزوز بریزد و می‌دانید که اگزوز داغ است و بعد فاجعه‌های مکرری که تولید کرد و می‌کند.

استاد ابراهیم مرا به تراشکاری رضا معرفی کرد تا نافی پمپ‌بنزین را از او بخرم. این تراشکاری با ابتکار خود به‌جای این قطعه لاکی قطعه فلزی تراش داده که هم دوام آن زیاد است و هم در چنین اتفاق‌هایی به‌جای تعویض کل پمپ‌بنزین فقط این قطعه را جایگزین کرده و هزینه آن فقط ۲۰ هزار تومان است.

چگونه در کشوری که این‌همه ادعای اسلامیت و انسانیت داریم. جان انسان‌ها به‌راحتی و به ارزان‌ترین نرخ‌ها در معرض سوء مدیریت‌ها، غفلت‌ها و تغافل‌ها، سودجویی‌های سازمانی و فردی قرار داده می‌شود؟! آیا سازندگان خودروهای وطنی حرمتی برای جان هم‌وطنان خود قائل هستند؟! آیا بعد از سوختن این‌همه خودروهای ساخت داخل که با آتش جهالت و سودجویی این شرکت‌ها از بین رفتند؛ آنی فقط آنی برای اصلاح سیستم‌های خطرساز خود درنگ کرده‌اند؟ تا جان انسان‌ها را فارغ از هر لقب دیگری فقط برای انسان بودنشان از گزند مرگ مصون بدارند؟! امروز من و همسرم از یک حادثه‌ای که ممکن بود ما را از این دنیا مرخص کند جان سالم به دربردیم! اما فردا سازندگان خودروهای وطنی باافتخار و بانام ملت ایران به تولیدات خود که حداقل ایمنی رادارند ادامه خواهند داد.

من پیام انسانی مسئولان شرکت گندم کانزاس را با احترام و تجلیل دریافت کردم؛ اما از عصر که این حادثه برای من اتفاق افتاده تا نوشتن این یادداشت که ساعت ۳ بامداد سه شنبه است، این پرسش سهمگین مرا آزرده کرده است که چرا جنس این قطعه‌ی دو بندانگشتی مهم و حساس لاکی است؟ چرا خروجی بنزین ناشی از شکستگی و ترک‌خوردگی این قطعه درست روی اگزوز می‌ریزد؟ چرا علیرغم آتش گرفتن این‌همه خودرو کسی فکری برای اصلاح این سیستم نمی‌کند؟

اهواز – لفته منصوری

 

اشتراک این خبر در :