کودکان انتظار… کودکان امیدِ تنگ در دشت آرزوهای بیكران… کودکانی كه دست‌هایشان را بلند كرده اند در بیمارستان «شفا»، روبروی پنجره ای از نور و دعا. کودکانی که «سرطان» وارد زندگی کوچک و معصومانه آنها شده است.
مدت‌هاست زندگی دختری از میان همین کودکان به تخت بیمارستان شفای اهواز دوخته شده است. بازی‌های كودكانه اش را، مداد رنگی و دفتر نقاشی اش را، كیك تولدش را، مرگ و زندگی اش را میان ملافه های سفید كشانده و منتظر است.
پرستار و پزشك در این بیمارستان از جانش مراقبت می كنند و خاله آرزوهای شفاخانه رویاهایش را تیمارداری می كند. خاله آرزوها می‌گوید: «آرزوت رو بكش. نقاشی‌اش کن.» و دخترك هرچه را كه آرزو داشته، نقاشی می‌کند. یك روپوش، چند سرنگ و گوشی معاینه روی سفیدی كاغذ نقاشی اش دیده می‌شود. حالا او آماده است كه پزشك شود و سلامت دختران و پسران سرطانی را به آنها برگرداند تا دیگر نشانی از سرطان در تن کوچک کودکان نبیند. خاله آرزوها، نقاشی‌ها را با خودش می برد؛ رؤیای پزشك شدن برای دختركی كه وقت ندارد بزرگ شود، جور دیگری باید تعبیر شود. مثل خبر برآورده شدن آرزوی ۲۱ كودك اهوازی دیگر كه این روزها در صدر اخبار نشستند؛ آرزوی بشیر، عباس، سونیا، امل، نرگس و دخترک‌ها و پسرک‌های دیگر.
مصاحبه ای که می‌خوانید، زمانی انجام شد که بنا بود آرزوی گرافیست شدن «هدی»؛ دختر ۱۷ساله اهوازی به زودی برآورده شود، ولی او چند روز پیش پر کشید تا فرشته‌های آسمان آرزویش را برآورده کنند و داغ آرزوی برآورده نشده‌اش تا همیشه بر دل زمینیان باقی بماند.
برآورده شدن آرزوهای قشنگ و دور و دراز کودکان سرطانی اهواز، خبرنگار همشهری را بر آن داشت تا با «هدی رشیدی» مدیر عامل مؤسسه «پنجمین فصل قشنگ» کسی که ایده برآوردن آرزوی کودکان سرطانی را طراحی کرد و توانست آرزوی ۲۱ کودک را تاکنون برآورده کند، به گفت‌وگو بنشیند.

  • ایده برآوردن آرزوها چگونه شکل گرفت؟

در سال ۹۳ که اهواز به عنوان «پایتخت کتاب ایران» معرفی شد، طرح‌هایی که سبب این انتخاب شدند، باید به مرحله اجرا می‌رفتند. یکی از این طرح‌ها جشنواره «من هم کتاب می‌نویسم» بود که قرار بود کودکان بستری در بیمارستان «شفا» در این جشنواره شرکت کنند. همان روز روی دیوار اتاق بازی بیمارستان درختی دیدم ساخته شده از مقوا که ۳ کاغذ روی آن قرار داشت و با دست‌خطی کودکانه رویش نوشته شده بود آرزو دارم…
جویا شدم که چه کسی قرار هست کودکان را به آرزو برساند؟ با پاسخ «معلوم نیست» مواجه شدم. متعجب و دلخور شدم از این‌که چطور می‌شود کودکی را امیدوار کرد بدون تلاشی برای رساندن او به آرزوهایش. به یکی از خاله‌های اتاق بازی بیمارستان گفتم لیستی برای من تهیه کند که شامل نام، نام خانوادگی، سن و نوع آرزوی کودکان سرطانی این بیمارستان باشد و این گونه بود که ماجرای آرزوها شروع شد.

  • تا امروز آرزوی چند کودک را برآورده کرده اید؟

۲۰ نفر از کودکان مبتلا به سرطان شامل بشیر، سونیا، عباس، محسن، نرگس، اعظم، سجاد، هدی، امل، مهزیار، مریم، یوسف، آیلا، دالیا، مهدی، ستاره، جواد، زینب، یاسمین و امل در بخش کودکان، و یک بیمار از بخش بزرگسالان به نام سعید دشت بزرگ به آرزوهای خود رسیدند.

  • کدام آرزو بیشتر شما را متأثر کرد؟

آرزوی سجاد. او آرزو داشت به زیارت کربلا برود. این پسر ۱۳ساله زیباترین و مهربان ترین قلب دنیا را داشت، اما متاسفانه به دلیل نداشتن حمایتگر، همراه با آرزویش به خاک سپرده شد. البته بعد از یک ماه پیگیری به خواست خدا دری باز شد برای اعزام بچه‌ها به کربلا. حمایتگری از تهران اعلام آمادگی و برنامه ریزی کرد. زمانی که جواد و زینب را برای اولین بار در فرودگاه اهواز دیدم برای اعزام به نجف، جواد کوچک روی ویلچری که سجاد را به مشهد برده بودم، نشسته بود. روی ویلچر اسم سجاد نوشته شده بود. در تمام طول سفر سجاد همراه ما بود. با این‌که با دیدن این صحنه خیلی گریه کردم، اما خوشحال هم بودم که لااقل اسم سجاد همراه ما هست.

  • سخت ترین آرزو برای شما چه بود؟

آرزوی امیررضا که دوست دارد جناب خان را ببیند و هنوز نتوانسته ام برای این کودک کاری کنم و ترس دارم مثل سجاد به آرزویش نرسد.

  • عجیب ترین آرزویی که از کودکان شنیدید، چه بود؟

آرزوی بشیر عجیب ترین آرزوی کودکانه بود. چون دغدغه اجتماعی و شهری داشت. آرزوی بشیر داشتن شهری پاک بود.

  • چگونه این کودکان را انتخاب می‌کنید و در اولویت قرار می‌دهید؟

در لیست ما دو گروه وجود دارد؛ کودکانی که هنوز وقت برای ادامه حیات دارند و کودکانی که در لیست مرگ هستند. قطعا لیست مرگ در اولویت است.

  • چه سازمان‌ها و ارگان‌هایی در این کار به شما کمک می‌کنند؟

سه ارگان همیشه حامی ما بودند و هستند؛ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اهواز و استان، فرمانداری و شهرداری اهواز. آقای فرماندار که بسیار رئوف هستند.

  • مشکلاتی که در روند اجرای این طرح با آن مواجه شدید، چه بود؟

برآوردن آرزوی بشیر خیلی سخت بود. گفتم او آرزو داشت شهرش را پاک ببیند. ما مجوز بستن یک مسیر را از اداره راهنمایی و رانندگی استان گرفتیم، اما بعد از دادن مجوز متوجه شدند که روز اجرا پنج شنبه و بسیار شلوغ است و مجوز به صورت شفاهی باطل شد. هیچ وقت التماس‌هایی را که کردیم، فراموش نمی‌کنم. فقط با یک پاسخ مواجه شدیم؛ «نه». به ناچار برای بستن خیابان نادری تمام نیروی انسانی را در زنجیره قرار دادم. از سطل‌های زباله شهری برای بستن راه استفاده کردیم و برنامه با تاخیر شروع شد، اما انجام شد.

  • آیا خانواده ای برای بر آورده شدن آرزوی کودکش با شما مخالفت کرد؟

بله پدر مهزیار در آرزوی پزشک شدن. علتش را جویا نشدم، اما ایشان به خاله آرزوها گفت دیگر با ما تماس نگیرید.

  • چگونه می‌توانید در قبال این کودکان قوی باشید؟

قوی؟ این کودکان خود قدرت هستند. در آرزوی بشیر برای بار دوم در زندگی ام زانوهایم به قدری سست و ناتوان شد که قدرت حرکت از من گرفته شد. بار اول در حضور یک کودک بدسرپرست که مورد آزار جسمی دوست مادرش قرار گرفته بود، زانو زدم و کاملا بی حس شدم. همیشه سعی می‌کنم سبب امیدواری برای کودکان باشم، اما کودکان خود منبع و سرچشمه امید هستند. کاش خانواده‌هایشان هم کمی قوی باشند.

  • چگونه می‌توانید بین لحظاتی که یکی از این کودکان شفا پیدا می‌کند و کودکی که از دنیا می‌رود، توازن درونی ایجاد کنید؟

هر گلی بوی خود را دارد. به نظرم توازنی که می‌گویید، به وجود نمی‌آید. زمانی که خبر مرگ سجاد را به من دادند، اشک‌هایم سرازیر شد. سجاد را خیلی دوست داشتم. با چه امیدی او را برای شفا گرفتن به مشهد بردم، اما خب با تقدیر نمی‌شود مبارزه کرد. زمانی هم که خبر فوت عباس را شنیدم و شب خاکسپاری‌اش انگار بخشی از وجودم را بردند…. زمانی که ختم درمان بشیر را شنیدم، مثل این بود که تمام دنیا را در دست داشتم. چنان خوشحالی می‌کردم و آن قدر انرژی گرفته بودم که تمام سختی‌های کار از یادم رفته بود.

  • «هدی رشیدی» را همه به نام «دختر آرزوها» می‌شناسند. از این‌که با این نام شناخته شده اید، چه حسی دارید؟

اینها همه عناوین هستند و عناوین از ابتدای خلقت تا به حال برای کسی پایدار نبوده است. در کل هیچ چیز در این دنیا قطعی و ماندگار نیست و همه چیز و همه کس در گذر هستند. شاید باور نکنید، اما تنها چیزی که برایم مهم است، لبخند کودکان است و این‌که هر روز تلاش کنیم، کودکان بیشتری به زندگی برگردند.

  • کودکان بعد از برآورده شدن آرزوی شان چیزی هم به شما می‌گویند؟

معمولا از آنها سکوت می‌بینم. گاهی هم لبخند. سجاد بعد از زیارت امام رضا(ع) حالش دگرگون شد و خیلی پرمهر تشکر کرد.

  •  موضوع تحقق آرزوها به چه شکلی به کودک و خانواده اش اطلاع داده می‌شود؟

سه روز پیش از اجرای آرزو، خاله آرزوها با خانواده کودک تماس می‌گیرد. بعد از هماهنگی‌ها کودک به محل اجرای آرزو دعوت می‌شود. زمان ورود کودک به میدان آرزو خوشامدگویی می‌کنیم و بعد می‌گوییم: آرزوی شما این بوده است… و من مسئول برگزاری طرح هستم. از آرزویت لذت ببر. معمولا کودک مبهوت جمعیت و اجرا می‌شود.

  • خاله آرزوها چه کسی است و کارش چیست؟

یکی از خاله‌های اتاق بازی است که از بچه‌ها در مورد آرزوهای شان سوال می‌کند و از آنها می‌خواهد که آرزوهای خود را نقاشی کنند. در زمان اجرای آرزو با پوشش بلند و سفید، کودک را به محل اجرای آرزو می‌برد و با چوب جادویی خود، او را به آرزویش می‌رساند. اوایل چوب جادویی نداشتیم، اما بعد از اجرای دو آرزو، کودکان از خاله آرزوها می‌پرسیدند «اگر می‌توانی آرزو برآورده کنی، پس کو چوب جادویی ات؟» به همین دلیل یک چوب هم تهیه کردیم و از آن به بعد در اجرای طرح‌ها همیشه از آن استفاده کرده ایم.

  •  تاثیر این طرح روی کودک، خانواده و فضای بیمارستان چگونه است؟

همه آدم‌های روی زمین نیازمند توجه و محبت هستند. کودکان که جای خود دارند. کودکان معمولا جمله ای به زبان نمی‌آورند، اما ظاهرا بعد از بازگشت از محل آرزو برای هم تختی‌ها و هم سن و سال‌های خود طوری تعریف می‌کنند که دل بقیه هم می‌خواهد. از زبان مادرها بارها شنیده ام که منتظر تماس بودیم برای اجرای آرزوی کودکمان و دیدن شادی اش. بین تمام آرزوها، برآورده شدن آرزوی پزشک شدن ۵ کودک خیلی اثرگذار بود. روی همه اثر گذاشت؛ کودکان، خانواده‌ها و پرسنل بیمارستان. همیشه از هیجان و شادی آن روز، زیاد می‌شنوم.

  •  آرزوی بعدی که برآورده می‌شود، چیست؟

هدی یکی از دختران اینجا بود که ۱۷ سال داشت و آرزو داشت گرافیستی معروف بشود. قرار بود آرزوی او نه به شکل بازی، بلکه کاملا حقیقی محقق بشود، اما متاسفانه او… چند روز پیش از دنیا رفت.

  •  چه برنامه‌ها و طرح‌های دیگری را برای آینده ترسیم کردید؟

تمام تلاش من و خواهرم شیما بر این است که حامی فرهنگ و گسترش خوبی‌ها در استان، کشور و جهان باشیم. برنامه‌های وسیع اجتماعی داریم. به خصوص برای شهروندان اهوازی که برنامه‌ها را با همیاری سازمان ورزشی و فرهنگی شهرداری اهواز و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اجرا خواهیم کرد.

اشتراک این خبر در :